سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و...آتش دل خود را به چوب می گویم - دلم به پیله ی تنهایی ام نمی گنجد
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • مدیریت وبلاگ من

  • درباره من
    و...آتش دل خود را به چوب می گویم - دلم به پیله ی تنهایی ام نمی گنجد
  • لوگوی وبلاگ من
    و...آتش دل خود را به چوب می گویم - دلم به پیله ی تنهایی ام نمی گنجد

  • اشتراک در خبرنامه

     

  • اوقات شرعی


  • مطالب بایگانی شده
    بهار 1385
    زمستان 1384

  • آهنگ وبلاگ من
    " style="border:1 black solid; background-color:#000000;" title="!در حال خواندن وبلاگ من، موسیقی مورد علاقه‏ام را بشنوید" width="130" height="50" type="application/x-mplayer2" autostart="true" loop="true" SHOWSTATUSBAR="1" ShowPositionControls="0">

  • و...آتش دل خود را به چوب می گویم

    نویسنده: ابری ترین هوا(یکشنبه 85/3/14 ساعت 1:25 صبح)

     

    (هو)

    نیامدی ...و من از یک غروب مگویم

    و آتش دل خود را به چوب می گویم

     

    می نویسم اسم خود را رویِ دیوانی که نیست
    رویِ دیــوان غزلــهای پــریشانی که نیست

    مثل پنهان گریه ای شبهای شعرم بی صداست
    بی صداتر از نفــوذ روحِ پنهانی که نیست.

    اختناقی در پس پشت ِصدایم حاکم  است،
    گر زبان را کرده ام سردرگریبانی که نیست

    صدقناری خون میان ساقه هایم لخته بست
    لخته ازدرجازدن درحجم گلدانی که نیست

    بیت آخر اولین حرف خودم را میزنم
    با تو ای سنگین ساکت!از زمستانی که نیست

    بین عادتهای مردم گم نخواهم شد اگر
    دست سردم را بگیری در خیابانی که نیست


    فرهاد صفریان

     

    خیرالامور اوســـطها را مثال باش

    با من مرید فلســفهء اعتدال باش

    چون اتفاق های نیفتاده روز و شب

    میل وقوع در صدد احتـــمال باش

    با من به روی نقشهءجغرافیای خشک

    آب و هوای پنجره های شمال باش

    چون جاده های کوک زده با نخ سپید

    شکل خطوط سرمه ای اتصال باش

    دست گلی غم زمن آدم درست کرد

    هم صحبت مجسمه های سفال باش

    از حرفهای کهنهء هرسال بگذریم

    با من شبیه لحظهء تحویل سال باش

    رزیتا نعمتی

                                                     

     

     

     

     

     



    نظرات دیگران ( )